هویت قبیلهای بهعنوان یکی از اشکال مختلف شناسایی هویتی جوامع افغان تنها در بین پشتونها ماندگار و قابل توصیف است. اما آنچه در این استدلال تا حدودی کمرنگ ارزیابی میشود، اختلاف بین هویت، ساختار و فرهنگ قبایل است.
نویسنده: محمدحسین قربانی زواره
برخی قبایل افغانستان بهطور عمده ازلحاظ ساختاری تغییر پیداکرده و یا از بعد خشونت تضعیف گردیدهاند. دکتر روبرتو گونزالس[1] در کتاب تاریخ انسانشناسی امروز؛ یاد آوار شده که اصطلاح قبیله در ساختار جامعه افغان بسیار مبهم است و اختلافات عمیقی میان انسانشناسی در خصوص نحوه تعریف یک قبیله و فرهنگ قبیلهای وجود دارد. اکنون به نظر میرسد تمایل نظام حاکمیتی به قبایل افغان از یک وضعیت نابسامان و ناامیدکننده در این کشور نشاءت گرفته است. امروزه با توجه به موضوع جهانیسازی تعداد بسیار کمی از جامعه شناسان از اصطلاح قبیله بهعنوان یک طیف تحلیلی یادکرده و یا حتی یک مفهوم اثرگذار برای کاربرد عملی در جامعه استفاده میکنند.
یکی از ارزیابیها مهم و اثرگذار بر جامعه فعلی افغانستان ک اصل سازمانی مهم و شناختهشده به شمار میآید که نیاز دقیق و حسابشدهای به شناسایی رهبران، ساختار مذهبی، فرهنگی و تعداد نفرات آنها دارد. در همین رابطه استدلال فوق این فرضیه را مطرح میسازد که تأکید فراوانی بر نقش فعال و اثرگذار قبایل و قومیتها در افغانستان وجود دارد و در عوض امروزه با توجه به تحولات فناورانه؛ هویت قبیلهای بهعنوان یکی از اشکال مختلف شناسایی هویتی جوامع افغان تنها در بین پشتونها ماندگار و قابل توصیف است. اما آنچه در این استدلال تا حدودی کمرنگ ارزیابی میشود، اختلاف بین هویت، ساختار و فرهنگ قبایل است. از گذشته تا به امروز؛ پشتونها بر اساس یک نظام خطی تقسیمبندی شدهاند و همین جریان در بین آنها ادامه داشته است. لیکن این پیشفرض دیده میشود که قبایل با توجه به ساختار داخلی خود در میان سایر گروههای مختلف و یا چندین جنبش که بیشترین زمان خود را در حال رقابت هستند تقسیمشدهاند.
هنگامیکه یک دشمن مشترک خارج از قبیله تهدیدی را برای آنها ایجاد میکند بخشهای مختلف تمایل دارند که با یکدیگر متحد شوند در این زمان به دلیل اینکه آنها با یکدیگر تبار مشترک دارند اتحاد بین قبایل افزایش فراوانی خواهد یافت. بررسیها نشان میدهد رقابت سنتی در حوزههای مختلف همچون رهبری قبایل، انتخاب فرماندهان و... در بین عموزادهها و اقوام پدری در میان پشتونها نسبت به سایر اقوام افغانان بیشتر بوده و به همین دلیل آنها برای کسب قدرت و امتیاز بیشتر با یکدیگر در ستیز و رقابت هستند و بهاینترتیب تربوالی بهشدت بر جامعه قبیلهای حاکم است.
نظام «خیل یوسف پشتون خان» نشان میدهد که آمیختن خویشاوندی و موقعیت همراه با روابط اجتماعی به ایجاد یک گروه اجتماعی جدید منجر میشود که درواقع یک منبع اولیه در شکلگیری هویت؛ سیاست و اقدام نظامی است. کهل که میتواند برای نشان دادن قبیله یا اقوام کوچک باشد همچنین بهعنوان یک پسوند اثرگذار برای نام مکان و محیط جغرافیایی نیز کاربرد دارد. بااینحال بهطور یکپارچه کهل به یک خان و یا رئیس قبیله که اعضای جامعه از آن پیروی دارند اشاره دارد و اصولاً نامی پرکاربرد در بین قبایل پشتون یاد میشود.
جنبه کلیدی؛ نظام خان خیل به این دلیل است که پیروان خان نهتنها یوسف زی هستند بلکه ممکن است شامل غیر پشتونهای نقاط مختلف افغانستان نیز بشوند و این امکان وجود دارد پشتونها از طریق کوهستان و یا مرزهای مشترک به نقاط دیگر مهاجرت کرده و یا از سایر اقوام همچون هندوها و یا مسلمانان نیز تشکیل شوند. اکنون همه آنها بخشی از نظام خان خیل هستند که موقعیت، حقوق و وظایف متفاوتی را بر عهدهدارند.
در طول دوران جنگهای قبیلهای (اندمیک خان خویل) بهعنوان یک گروه برای خان خود همانند دهقانان قرونوسطایی جنگیدند. در حقیقت خان خیل در چارچوب یکنهاد متمایز مشخص میشود که مدتها پس از درگذشت خاندان اصلی پسران و نوادگان او جایگزین شدهاند. یک قوم بهطور مشابه بدون نقش مرکزی خانواده سلطان کارکردی نخواهد داشت و از بین میرود. هر دو جنبه از نظام قبیلهای حکایت از آن دارد که یک مؤلفه کلیدی و مهم به نام «قبیله گرایی» در افغانستان بسیار کارساز است.
با توجه به این دیدگاه در ساختار قبیلهای، هویتهای رقابتی قبیله، قوم و محله در داخل نظام قبایل افغانستان نقش اساسی را بر عهدهدارند. قوم یک واحد شناسایی و همبستگی است که میتواند بر اساس مؤلفه خویشاوندی، محل اقامت یا شغل افراد در جامعه افغان شکل بگیرد.[2]ما میتوانیم آن را یک اصطلاح انعطافپذیر نام ببریم که برای توصیف یک قبیله بزرگ یا یک روستای کوچک مستقل نیز استفاده شود. در این زمینه گفته میشود که پشتونها در یک منطقه خاص فقط با نشان خاصی که در آن زندگی میکنند شناسایی میشوند و در چارچوب مفهوم یک قبیله به این موضوع؛ بدان معناست که سوءتفاهمهای در خصوص یک نظام قبیلهای غیرمتمرکز وجود دارد. "قبیله گرایی" کاملاً یک اصطلاح محلی است. نمونههای بسیاری از قبایل وجود دارد که عمیقاً تقسیمشده و یا کوچکشدهاند اما این کار آنها را از ساختار متمرکز" قبیلهای" خارج نمیکند.
منبع:
[1] Roberto gonzalez
[2] Divid phillips,Afghanistan:a history of tribal auxiliaries,Williamsburg,va:tribl analysis center,2008,p.1
منبع: مطالعات افغانستان
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/16161
تگ ها: